قرارمان باشد برای فرداها
پسرک این روزها و مرد فرداها این روزهایت را کمتر ثبت کرده ام شاید به این علت که می اندیشم در فردایی نه چندان دور خودت تک تک حس های پدری را درک می کنی و مادر شدن عشقت را به چشم می بینی و یاد می کنی از روزهایی که مادر و پدرت بی هیچ چشم داشتی روز و شبشان را وقف حضورت کرده بودند. شاید زیادی خوشبینم، شاید فرداها گذر روزگار ثانیه ای هم یاد ما را به خاطرت نیاورد. ولی این خوشبینی را دوست دارم و حس می کنم چیزی که به آن ایمان داشته باشم همان می شود. پس می نویسم و قراری مقرر می کنم تا روزی با خواندنش همچون پدرت قدردان عشق و همسرت باشی، همسری که فرزند تو را در بطن پرورش می دهد. قرارمان باشد برای آن روزها برای آن ر...